-
در همین لحظه از زندگی ...
پنجشنبه 7 دیماه سال 1385 16:55
در همین لحظه از زندگی ... آزادانه بیندیش . بردباری را بیاموز . لحظات ناب را دریاب . پیام خدا را به یاد داشته باش . دوستانی نو به دست آور . دوستان پیشین را دوباره کشف کن . به آنها بگو به آنچه که می کنی عاشقی . گرفتاری را فراموش کن . دشمن را ببخش . امیدوار باش، ببال، دیوانه شو و موهبت ها را بشناس . معجزه ها را ببین ....
-
به دنبال خدا...
شنبه 25 آذرماه سال 1385 02:01
به دنبال خدا... کوله پشتیاش را برداشت و راه افتاد. رفت که دنبال خدا بگردد و گفت: تا کولهام از خدا پر نشود برنخواهم گشت. نهالی رنجور و کوچک کنار راه ایستاده بود. مسافر با خندهای رو به درخت گفت: چه تلخ است کنار جاده بودن و نرفتن؛ و درخت زیرلب گفت: ولی تلخ تر آن است که بروی وبی رهاورد...
-
ذکر شبانه
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1385 17:43
می کنی سر از آسمان بیرون می یابی آفتاب را چه نگران است ، چه درخشنده است نگران چه ؟ نگران طفل بازیگوشی که نمی آرمد روز چرا نمی آرمد ؟ از پس این زندان غریب ..... که در آن هر گل زیبایی می پژمرد از بی وفایی آری بی وفایی.............. وبه قول خطی که بر دیوار گلی نوشته بود با غم : وفای بی وفایان کرده پیرم آسمان حقش را داده...
-
ذکر شبانه
پنجشنبه 16 آذرماه سال 1385 17:30
-
آشنایی
چهارشنبه 15 آذرماه سال 1385 19:18
سلام ؛ میتونه بی ریا ترین کلمه در اغاز یک دوستی باشه ؛ امیدوارم روزگار خوبی با هم تو این وبلاگ داشته باشیم ؛ تا روزی که دلیلی برای موندن و نوشتن داشته باشم ؛ سعی میکنم بهترین باشم به امید روزای قشنگ تر .